شروع استرس
سلام خوبی شیطونکم دیروز همه ی ما رو نصف عمر کردی ما خونمون سر نبش خیابونه . من که از خونه رفتم بیرون (چون زود برمیگردم در رو نمیبندم) هدیه جوووووووووووووون هم پشت سر من اومده بیرو.ن. خوشحال و خندون که رفته دردر........ که یهو مادر جون میگه هدیه کو . فک میکنن تو حیاطی وقتی که میان میبینن در حیاطم بازه واااااااااااااای مامان میدووه تو کوچه که میبینه........ یکی از همسایه ها از وسط خیابون داره میارش بعد از اینکه اومده خونه مامان فهمیده که این خانوم دستش به دستگیره حال میرسه و دوباره و سه باره این حرکتو تکرار کرد که با قفل کردن در به این قضیه خاتمه دادن. وقتی که من اومدم مامان قضیه رو تعریف کرد دنیا رو سرم خراب شد ...
نویسنده :
خوشبخت ترین بابای دنیا
11:20